۰۵ اسفند، ۱۳۸۷

Bahar, je t`aime


پياده روهايش نه خيلی شلوغست نه خلوت، برای هر نيازی همه نوع فروشگاه و مغازه ای پيدا می شود و همه نوع نان، سنگک، بربری، تافتون و فانتزی پخت می شود، در پياده روی های لذتبخش شبانه می توانی حوالی ساعت 8 شب سه چرخه موتوری علی واکسيما رو روبروی جگرکی ببينی، سوپرمارکت آندره که بمناسبتهای خاص ارامنه ظاهری متفاوت پيدا می کند، کبابی بهار که شبها دود و دمی بپا می کند و اگر شبی را تا سحر بيدار ماندی و دلت هوای يه صبحانه متفاوت را کرده، می دانی که از ساعت 5 صبح کاسه ای حليم همراه با نان سنگک درينجا انتظارت را می کشد، ودر انتهای خيابان وابتدای بهار شيراز پارک محقريست و عکسخانه شهر که مجموعه ای از قديمي ترين دوربينها و ابزارآلات عکاسی درآن جای دارد، وهميشه و بهر بهانه ای نمايشگاه عکسی برپا.
ودرابتدای هرروز هيچ چيز، خواستنی تر از تصوير شفاف کوههای برفی شمال شهر بر افق اين خيابان صميمی نيست.
پس از ده سال اين سومين خانه ما درين حواليست و دهسالگی بهانه ای برای يادآوری شدت وابستگی وعلاقه به اين شهرومحله هايش.
[+]

0 نظرات: